آیا می توان به این کوهنوردان برچسب حماقت زد؟
تحلیلی روانشناختی، اجتماعی و فلسفی بر انگیزههای صعود زمستانه در شرایط دشوار
وقتی گزارشهایی از صعود کوهنوردان حرفهای در سرمای طاقتفرسای منفی ۴۰ درجه یا شرایط طوفانی و نفسگیر میشنویم، این سؤال ذهن بسیاری را درگیر میکند که:
چرا انسان آگاهانه جان خود را به خطر میاندازد برای فتح یک قله؟
برای پاسخ به این سؤال، باید به درون ذهن، روح و زندگی این کوهنوردان سفر کنیم. آنچه در نگاه اول دیوانگی به نظر میرسد، ممکن است در عمق، آگاهی، معنا یا حتی هنر زیستن باشد.
—
۱ . کوهستان؛ جستجوی معنا و تجربهی تعالی
برخی روانشناسان، همچون «آبراهام مزلو»، سطح بالایی از نیازهای انسانی را “خودشکوفایی” و تجربهی «لحظات والا» یا Peak Experience میدانند؛ لحظاتی سرشار از معنا، بیزمانی و حضور کامل.
کوهنوردی، بهویژه در شرایط دشوار، بستری است برای چنین تجربههایی. لحظهای که فرد، تنها با کوه، نفس، سرما و مرگ احتمالی روبهرو میشود، حس عمیقی از زندگی و «بودن» را تجربه میکند.
«در آن بالا، در سکوت برفی و سکون مطلق، من با خودم مواجه میشوم. هیچ نقابی نیست. هیچ تظاهر و نمایشی. فقط منم و حقیقت.»
— رینولد مسنر، اولین فاتح اورست بدون اکسیژن مکمل
۲. چالشطلبی فطری و میل به ماجراجویی
روح انسان، بهویژه برخی افراد، میل ذاتی به عبور از مرزها دارد. از دوران غارنشینی تا فضاپیما، همیشه کسانی بودهاند که خطر کردهاند تا افقهای جدید را تجربه کنند. در کوهنوردی حرفهای هم این روحیه به وضوح دیده میشود.
صعود زمستانهی «K2»، دومین کوه مرگبار دنیا، برای اولین بار در زمستان ۲۰۲۱ توسط گروهی از کوهنوردان نپالی انجام شد. دمای پایین، بادهای کشنده و نبود اکسیژن کافی، این صعود را به یکی از پرریسکترین صعودهای تاریخ بدل کرد. اما برای آنان، این صعود نه یک دیوانگی، که افتخاری بزرگ و قدمی تاریخی بود.
۳. رقابت، هویت و اثبات خود
برای کوهنوردان حرفهای، کوهنوردی صرفاً یک ورزش نیست؛ بلکه بخشی از هویت و حتی اعتبار اجتماعی آنهاست.
در جامعهی جهانی کوهنوردی، ثبت صعودهای دشوار همچون زمستانهها، حکم مدال طلا دارد. این صعودها، نام فرد را در تاریخ ثبت میکند، و جایگاه او را ارتقا میدهد.
حتی در ایران، کوهنوردان بزرگی چون «علیرضا شهبازی» یا «پویا کیوان» در مسیر صعودهای خطرناک جان دادند، اما همچنان در جامعهی کوهنوردی با احترام یاد میشوند.
۴. وابستگی به هیجان و اثر روانی آدرنالین
تحقیقات روانشناسی نشان دادهاند که برخی افراد، سطح بالاتری از نیاز به تحریک حسی دارند. این افراد، که گاه با اصطلاح «هیجانطلب» یا Sensation Seekers شناخته میشوند، از موقعیتهای خطرناک نه تنها نمیترسند، بلکه از آنها لذت هم میبرند. ترشح آدرنالین و دوپامین در این شرایط، حالتی شبیه نشئه یا خلسه ایجاد میکند.
برای این افراد، صعود زمستانی در دمای منفی ۴۰ درجه، شبیه رسیدن به اوج لذت و تمرکز است. وضعیتی که در آن ذهن در حالتی ناب از حضور و بیداری قرار دارد.
—
۵ -عرفان در دل طبیعت؛ رابطهی روحانی با کوه
برای برخی کوهنوردان، کوه فقط یک مقصد جغرافیایی نیست؛ کوه نوعی معبد است. جایی برای خلوت، رازگشایی، و تمرین درونی.
برخی کوهنوردان نپالی و تبتی، کوهها را مقدس میدانند. حتی در فرهنگ ژاپنی، صعود به کوه «فوجی» در زمستان، نوعی تمرین معنوی و روحانی تلقی میشود.
—
۶. تاثیر رسانه، شبکههای اجتماعی و ثبت افتخار
در عصر دیجیتال، بسیاری از صعودهای خطرناک همراه با دوربینها، پهپادها و انتشار آنلاین انجام میشود. ثبت یک صعود خاص، بهویژه اولین زمستانه یا اولین صعود بدون اکسیژن، میتواند هزاران دنبالکننده، حامی مالی و شهرت بینالمللی به همراه داشته باشد.
اما این وجه رسانهای ماجرا، گاهی افراد را وادار به پذیرش ریسکهای غیرضروری میکند؛ موضوعی که بسیاری از منتقدان آن را «کوهنوردی برای شهرت» مینامند.
—
جمعبندی نهایی:
صعود زمستانه در سرمای کشنده یا ارتفاع مرگبار، برای یک انسان عادی شاید جنونآمیز به نظر برسد. اما برای کوهنورد حرفهای، این صعود ممکن است معنای زندگی باشد. جایی که در آن با خود، با طبیعت، با ترس و با مرگ روبهرو میشود؛ و در همین مواجهه، شکلی از آزادی، قدرت و معنا را پیدا میکند که در دنیای روزمره یافت نمیشود.
در نهایت، کوهنوردیِ حرفهای، چیزی بین ورزش، فلسفه، هنر و عرفان است؛ راهی برای «شدن»، نه فقط «رفتن».
—
در پایان این سوال مطرح است که؛
آیا به این کوهنوردان که ریسک چنین خطراتی می کنند می شود برچسب حماقت زد؟
نه، نمیتوان به سادگی به این افراد برچسب “حماقت” زد.
اما بیایید کمی دقیقتر نگاه کنیم:
۱. تفاوت بین ریسک آگاهانه و بیفکری
اگر کوهنوردی بدون آمادگی، دانش، تجهیزات یا درک شرایط اقدام به صعود پرخطر کند، میتوان آن را “بیاحتیاطی” یا حتی “حماقت” دانست.
اما اکثر کوهنوردان حرفهای که در شرایط سخت صعود میکنند، سالها آموزش دیدهاند، تیم دارند، برنامهریزی دقیق میکنند و با درک کامل از خطرات پیش میروند. در اینصورت، تصمیم آنها یک ریسک آگاهانه است، نه حماقت.
۲.مرز باریک بین شجاعت و حماقت
در نگاه بیرونی، تفاوت بین شجاعت و حماقت گاهی مبهم است.
اما معیار اصلی این است:
آیا فرد هدفی معنادار دارد؟ آیا آگاهانه انتخاب کرده؟ آیا آمادگی دارد؟ اگر پاسخها مثبت باشد، ما با شجاعت آگاهانه طرفیم، نه یک اقدام نسنجیده.
۳.نقش فرهنگ و ارزشها
در برخی فرهنگها، مثل شرقیها، گاهی پرهیز از خطر ارزش محسوب میشود. اما در فرهنگهایی مثل اسکاندیناوی یا هیمالیا، تحمل سختی برای رشد روحی یا فتح مرزهای انسانی یک ارزش است.
پس برچسب “حماقت” بیشتر به نگاه فرهنگی و قضاوتگر ما برمیگردد، نه ذات آن عمل.
۴.اگر ریسک به شکست منتهی شود؟
حتی اگر کوهنورد جان ببازد، باز هم نمیتوان به عقب برگشت و گفت “او احمق بود”. زیرا او با آگاهی و هدف مشخص رفته بود، نه از روی هیجان لحظهای.
—
جمعبندی:
ما حق نداریم به انسانهایی که آگاهانه، با انگیزههای درونی یا معنوی، دست به کارهای سخت میزنند، برچسب “حماقت” بزنیم.
ممکن است آن کار برای ما غیرقابل درک باشد، اما برای او، آن تصمیم بخشی از هویت، آرمان یا حتی فلسفهی زیستن است.